امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

من و نخوووود

انتخاب اسم پسری

سلام سلام گل پسرم ...مامانی دیگه چیزی نمونده بیای بغلم هاا.....عسیسم امروز بغض کردم و هنوز نیومده دلم واسه این تکونای خوشکلت تنگ شد.....من و بابا خیلی دوست داریم عسلم ... من و بابا وقتی که هنوز معلوم نبود شما دخملی یا پسملی ... باهم تورو ارشیا و خواهر ارشیا صدا میکردیم و قرار شد اگه پسری شدی اسم شما ارشیا باشه البته بابا امیر عرشیا دوس داشت ...وقتی که مطمئن شدیم اقا پسری بابا امیر گفت شاید اسم بهتری پیدا کنیم ....تا اینکه تو این یه هفته بابا امیر کل سایت های اسم پسر رو زیرو رو کرد و40 تا اسم رو تو ورق نوشت........و بعد با هم فکری هم 10 تا رو انتخاب کردیم ولی من تو تمتام انتخابام ارشیا و عرشیا بود ...اخه من به این اسمت عادت کردم خووووب ....
21 آذر 1392

تیکر پسر من...

  سلام گل پسرم این تیکر رشد شما تو دل مامان شیماس...  حالا دیگه نمیدونم شما کی میای تو بغل مامان پسر گلم خیلی دوست دارم .  ...
15 آذر 1392

اخ جووووون کادو....

سلام گل پسرم ...مامان قربونه اون چرخ زدنت بشه ...عسیسم یه عالمه بزررگ شدیو دل مانانی کلی اومده پایین و خنده دار شده .......تو این یه هفته کلی بلا سرمون اومده ....از روز سیسمونی به بعد همش بلا سر من و بابا امیر میاد ....جاروبرقی سوخت ..ماشین لباسشویی خراب شد ...ماشین ظرفشویی خراب شد....لوله های فاضلاب گرفتو و همه اشپز خونه لجن شد ....لامپ اتاق تو ترکید ...ماشین بابا امیر سر راه خراب شد ..و...... من که دیگه خندم میگیره ادامه بدم ...به قول بابا امیر چشمون زدن ....منو بابا امیر هم سخت و سفت جلوی این بلاها واستادیم .....ول کن بابا.... جونمون سلامت ...اینا همه اش درست میشه ولی با همه اینا منو بابا امیر بی صبرانه وبا ذوووق کارار.و انجام میدیمو...
6 آذر 1392
1